×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

حکایت

× راز های زندگی
×

آدرس وبلاگ من

kingamir.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/power_jak_007

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????

هدیه

خانمی مقداری پول برداشت را پسرش را به سینما ببرد. پسرک هیجانزده بود و مدام از مادر می‌پرسید که چقدر طول می‌کشد تا به سینما برسند. زن پشت چراغ قرمز توقف کرد، گدایی را دید که در پیاده رو نشسته بود. آوایی به او گفت: "تمام پولت را به او بده!" زن گفت: "می‌توانم نصف پولم را بدهم، و بیرون منتظر بمانم تا پسرم تنها به سینما برود." اما آوا حاضر به بحث نبود: "همه‌ی پولت را بده!" زن فرصت نداشت همه چیز را برای پسرش توضیح دهد. اتومبیل را متوقف کرد و تمام پولش را به گدا داد. گدا گفت: "خدا وجود دارد، و شما این را به من ثابت کردید. امروز روز تولدم است. غمگین بودم، و شرمنده از گدایی. بنابراین تصمیم گرفتم گدایی نکنم. با خود گفتم: اگر خدا وجود دارد هدیه‌ای به من می‌دهد."    
یکشنبه 3 بهمن 1389 - 8:15:26 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


جملات زیبا و کوتاه


جملات زیبا و کوتاه


جملات زیبا و کوتاه


جملات زیبا و کوتاه


جملات زیبا و کوتاه


نفرت


ارزش دوست خوب


حراج وسایل شیطان


شرط آزادی و آزادگی


قیمت یک معجزه


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

197365 بازدید

112 بازدید امروز

34 بازدید دیروز

262 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements